Common English Irregular Verbs [Persian]

Learn using these flashcards. Click a card to start.

• کردن forget forgot forgotten فراموش صرف نظر
• تکان shake shook shoken دادن خوردن لرزیدن بهم
• Forgive forgave forgiven بخشیدن عفو کردن آمرزیدن
• کردن throw threw thrown انداختن پرتاب ویران
• کردن rise rose risen بالا رفتن برخاستن ترقی
• انجام دادن کردن بدرد خوردن
• Drink drank drunk نوشیدن آشامیدن نوشانیدن
• گرفتن برداشتن بردن لمس کردن پنداشتن
• Swim swam swum شنا کردن شناور شدن
• Heard کردن hear شنیدن گوش دادن به درک
• Hang hung hunged/hung چسبیدن به بدار آویختن معلق
• Bought buy خریدن خرید کردن
• Stoot کردن stand ایستادن بودن ایست واداشتن تحمل
• Lent دادن lend قرض وام
• کردن spoil spoiled spoilt از بین بردن خراب
• Won win بردن پیروز شدن تسخیر کردن
• کردن نگه داشتن حفظ اداره ادامه دادن
• Held hold نگه داشتن گرفتن تصرف کردن
• Speak spoke spoken سخن گفتن گفتگو کردن
• بودن was/were شدن ماندن زیستن وجود داشتن امر
• دادن give gave بخشیدن رساندن شرح
• کردن گفتن بیان صحبت اظهار داشتن
• رسیدن زدن بدست آوردن کسب کردن
• Begin began begun شروع کردن آغاز شدن
• کردن ride rode ridden سوار شدن سواری جماع
• Steal stole stolen دزدیدن ربودن
• Fall fell fallen سقوط کردن ویران شدن پایین
• Bite bit bitten گاز گرفتن نیش زدن سوزاندن
• Knew دانستن شناختن خبر داشتن
• اجازه دادن اجاره رفتن رها کردن
• Sink sank sunk فرو رفتن غرق شدن نزول
• Burned/burnt burn سوختن آتش زدن چریدن
• Freeze froze frozen منجمد شدن غیر قابل حرکت
• Sat sit نشستن جلوس کردن قرار گرفتن
• Cut بریدن گسستن کم کردن
• داشتن دارا بودن صرف کردن
• کردن break broke broken شکستن نقض از هو
• کردن choose chose chosen انتخاب پسندیدن جدا
• Spent شدن spend خرج کردن صرف تمام
• Set قرار کردن دادن گرفته نشاندن غروب نصب
• Caught catch گرفتن بدست آوردن درک کردن قاپیدن
• Felt کردن feel احساس لمس
• Hurt رساندن صدمه زدن خسارت آزار
• Made کردن make ساختن درست انجام دادن تاسیس
• Lie lay lain دروغ گفتن دراز کشیدن ماندن
• کردن دیدن نگاه فهمیدن مشاهده ملاقات
• Wear wore worn پوشیدن پوشاندن بر سر گذاشتن
• داشتن امکان توانایی در قوطی ریختن
• زدن ring rang rung زنگ چرخ خوردن حلقه
• Read کردن خواندن قرائت تعبیر
• Hit زدن به خوردن اصابت کردن هدف
• Told کردن گفتن تعریف بیان تشخیص دادن
• Beat beaten زدن کوبیدن تپیدن
• Spilled/spilt spill ریختن
• Thought کردن فکر اندیشیدن گمان عقیده داشتن
• Slid slide لغزیدن سر خوردن
• Taught دادن teach درس آموختن تعلیم
• خواندن sing sang sung سرودن آواز سراییدن
• Fought fight جنگیدن نبرد کردن
• کردن کشیدن draw drew drawn رسم طراحی قرعه
• Laid گذاردن کردن lay دفن تخم طرح
• Show showed shown نشان دادن نمودن ابراز کردن
• Lost کردن lose از دست دادن باختن تلف
• Learned/learnt گرفتن learn یاد دانستن خبر
• رسیدن آمدن رفتن come came
• Put کردن قرار دادن گذاشتن تقدیم داشتن ثبت
• Sold sell فروختن به فروش رفتن
• Blow blew blown دمیدن ترکیدن وزیدن
• داشتن send فرستادن ارسال روانه کردن اعزام
• Lit کردن زدن light روشن برق آشکار آتش
• کردن wake woke woken از خواب بیدار شب
• Fly flew flown پرواز کردن پراندن به هوا
• Brought bring رساندن آوردن به موجب شدن
• Hide hid hidden مخفی کردن پنهان شدن
• Knelt kneel زانو زدن
• Understood understand فهمیدن درک کردن سر در آوردن
• Dug کردن dig کندن فرو کاوش
• Led کردن سرب lead رهبری سوق دادن پوش
• Slept sleep خوابیدن خواب رفتن
• Run ran دویدن راندن پیمودن جاری شدن
• رفتن راه روانه ساختن go
• Found کردن find پیدا کشف تشخیص دادن
• Built کردن build ساختن درست بنا
• Shut کردن بستن بسته شدن تعطیل مسدود
• راندن drive drove driven اتومبیل بردن تحریک کردن
• شدن آمدن به مناسب بودن
• Tear tore torn پاره کردن دراندن چاک دادن
• Cost داشتن قیمت ارزش
• Dreamed/dreamt دیدن dream خواب رویا
• Paid pay پرداختن دادن تلافی کردن بجا آوردن
• کردن grow grew grown رشد کاشتن ترقی بالیدن
• باید میبایست had to must
• Met کردن شدن meet ملاقات مواجه مصادف با
• Left کردن leave ترک رفتن متارکه دست کشیدن
• کردن زدن shot shoot پرتاب گلوله فیلمبرداری آمپول
• Shone shine روشن شدن براق کردن تابیدن
• کردن write wrote written نوشتن تالیف تحریر
• Smelled/smelt smell بوییدن رایحه داشتن
• Fed feed خوردن غذا دادن سیر کردن چراندن
• خوردن eat ate eaten غذا مصرف کردن
• داشتن meant معنی و مفهمو خاصی قصد هدف
• Stuck stick چسبیدن چسباندن فرو بردن سوراخ کردن
• Burst کردن ترکیدن شکفتن قطع منفجر
• کردن bent bend خم شدن دولا تعظیم کوشش

Next deck: Old English Core Vocabulary (w/ macrons)

Previous deck: Tamil-English 22000

Up: Index