Question

thorough کامل ، سراسر ، به تمام معنی ، دقیق ، موشکافانه The police made a thorough search of the house after the crime had been reported. My science teacher praised Sandy for doing a thorough job of cleaning up the lab. Mom decided to spend the day in giving the basement a thorough cleaning.

Accepted Answer

/ˈθʌrə $ ˈθʌroʊ, ˈθʌrə/ adj. comprehensive; complete, finished  پس از گزارش جرم ، پلیس خانه را حسابی گشت.   معلم علوم من «سندی» را به خاطر تمیز کردن کامل آزمایشگاه، تحسین کرد.   مادر تصمیم گرفت تمام روز را صرف تمیز کردن کامل زیر زمین کند.

Front	thorough
Pronunciation	/ˈθʌrə $ ˈθʌroʊ, ˈθʌrə/
Meaning	کامل ، سراسر ، به تمام معنی ، دقیق ، موشکافانه
Synonym	adj. comprehensive; complete, finished
Example1	The police made a thorough search of the house after the crime had been reported.
Example1-1	پس از گزارش جرم ، پلیس خانه را حسابی گشت.
Example2	My science teacher praised Sandy for doing a thorough job of cleaning up the lab.
Example2-2	معلم علوم من «سندی» را به خاطر تمیز کردن کامل آزمایشگاه، تحسین کرد.
Example3	Mom decided to spend the day in giving the basement a thorough cleaning.
Example3-3	مادر تصمیم گرفت تمام روز را صرف تمیز کردن کامل زیر زمین کند.

کامل را به تمام تمیز کردن ˈθʌrə ˈθʌroʊ