Question

depart رفتن ، (جایی را ) ترک کردن، عازم شدن ، رهسپار شدن ، عزیمت کردن ، مُردن ، رحلت کردن ، (با from) دور شدن از ؛ منحرف شدن از We arrived in the village in the morning and departed that night.  Stan was vague about departing from his usual manner of choosing a partner.  Vera was reluctant to mention that her uncle had long since departed.

Accepted Answer

/dɪˈpɑːt $ -ɑːrt/  v. leave, go away; go in a different direction; die   ما صبح به روستا رسیدیم و همان شب حرکت کردیم.  استن نسبت به تغییر رفتار معمول خود در انتخاب شریک مردد بود.  ورا تمایلی نداشت که بگوید عمویش مدت ها قبل مرده بود.

Front	depart
Pronunciation	/dɪˈpɑːt $ -ɑːrt/
Meaning	رفتن ، (جایی را ) ترک کردن، عازم شدن ، رهسپار شدن ، عزیمت کردن ، مُردن ، رحلت کردن ، (با from) دور شدن از ؛ منحرف شدن از
Synonym	v. leave, go away; go in a different direction; die
Example1	We arrived in the village in the morning and departed that night.
Example1-1	ما صبح به روستا رسیدیم و همان شب حرکت کردیم.
Example2	Stan was vague about departing from his usual manner of choosing a partner.
Example2-2	استن نسبت به تغییر رفتار معمول خود در انتخاب شریک مردد بود.
Example3	Vera was reluctant to mention that her uncle had long since departed.
Example3-3	ورا تمایلی نداشت که بگوید عمویش مدت ها قبل مرده بود.

شدن کردن از به بود Depart Dɪˈpɑːt ɑːrt/