Question

abandon ترک کردن ، رها کردن ، قال گذاشتن ، تسلیم شدن ، رهایی ، بی بند و باری ، شور و شعف When Roy abandoned his family, the police went looking for him. The soldier could not abandon his friends who were hurt in battle.  Because Rose was poor,she had to abandon her idea of going to college.

Accepted Answer

/əˈbændən/ n. impulsiveness, lack of restraint, lack of inhibition v. forsake, leave behind, desert; reject, renounce, give up  وقتی «رُی» خانواده اش را ترک کرد، پلیس به جستجویش پرداخت.  سرباز نتوانست دوستانش را که در جنگ آسیب دیده بودند، ترک کند.  چون «رُز» فقیر بود، مجبور بود فکر رفتن به دانشگاه را کنار بگذارد.

Front	abandon
Pronunciation	/əˈbændən/
Meaning	ترک کردن ، رها کردن ، قال گذاشتن ، تسلیم شدن ، رهایی ، بی بند و باری ، شور و شعف
Synonym	n. impulsiveness, lack of restraint, lack of inhibition v. forsake, leave behind, desert; reject, renounce, give up
Example1	When Roy abandoned his family, the police went looking for him.
Example1-1	وقتی «رُی» خانواده اش را ترک کرد، پلیس به جستجویش پرداخت.
Example2	The soldier could not abandon his friends who were hurt in battle.
Example2-2	سرباز نتوانست دوستانش را که در جنگ آسیب دیده بودند، ترک کند.
Example3	Because Rose was poor,she had to abandon her idea of going to college.
Example3-3	چون «رُز» فقیر بود، مجبور بود فکر رفتن به دانشگاه را کنار بگذارد.

Abandon ترک را کردن و Lack به əˈbændən