Question

hardship سختی ، مشقت The fighter had to face many hardships before he became a champion. Abe Lincoln was able to overcome one hardship after another. On account of hardship, Bert was let out of the army to take care of his sick mother.

Accepted Answer

/ˈhɑːdʃɪp $ ˈhɑːrd-/ n. difficulty, suffering, trouble   جنگجو پیش از آنکه قهرمان شود، مجبور بود با سختی های زیادی روبرو شود.   «ابی لینکلن» قادر بود بر مشکلات یکی پس از دیگری فائق آید.  «بِرت» بدلیل مشکلاتش اجازه یافت ارتش را ترک کند تا از مادر بیمارش مراقبت نماید.

Front	hardship
Pronunciation	/ˈhɑːdʃɪp $ ˈhɑːrd-/
Meaning	سختی ، مشقت
Synonym	n. difficulty, suffering, trouble
Example1	The fighter had to face many hardships before he became a champion.
Example1-1	جنگجو پیش از آنکه قهرمان شود، مجبور بود با سختی های زیادی روبرو شود.
Example2	Abe Lincoln was able to overcome one hardship after another.
Example2-2	«ابی لینکلن» قادر بود بر مشکلات یکی پس از دیگری فائق آید.
Example3	On account of hardship, Bert was let out of the army to take care of his sick mother.
Example3-3	«بِرت» بدلیل مشکلاتش اجازه یافت ارتش را ترک کند تا از مادر بیمارش مراقبت نماید.

از Hardship سختی بود ˈhɑːdʃɪp ˈhɑːrd مشقت N