Question

hinder بازداری کردن ، مانع شدن ، مزاحم شدن ، به تاخیر انداختن Deep mud hindered travel in urban centers.  The storm hindered the pursuit of the fleeing prisoners.  Mona's gloomy nature hinders her relationships with other people.

Accepted Answer

/ˈhɪndə $ -ər/ v. slow down; disturb; prevent    گل ولای عمیق مانع از سفر به مراکز شهری شد.   طوفان مانع از تعقیب زندانیان فراری شد.   خلق وخوی افسرده ی «مونا» مانع از روابط او با دیگران می شود.

Front	hinder
Pronunciation	/ˈhɪndə $ -ər/
Meaning	بازداری کردن ، مانع شدن ، مزاحم شدن ، به تاخیر انداختن
Synonym	v. slow down; disturb; prevent
Example1	Deep mud hindered travel in urban centers.
Example1-1	گل ولای عمیق مانع از سفر به مراکز شهری شد.
Example2	The storm hindered the pursuit of the fleeing prisoners.
Example2-2	طوفان مانع از تعقیب زندانیان فراری شد.
Example3	Mona's gloomy nature hinders her relationships with other people.
Example3-3	خلق وخوی افسرده ی «مونا» مانع از روابط او با دیگران می شود.

مانع از شدن به Hindered شد Hinder ˈhɪndə