Question

incriminate متهم کردن ، گناه بستن (به) ، گواه بودن (بر جرم یا خطا و غیره) ، مقصر کردن When faced with the fear of being sent to jail, criminals will sometimes offer evidence that will incriminate their associates. Because the detectives believed a murder had been committed, they searched the house for incriminating information. The investigators found an incriminating e-mail message on the suspect's computer, offering to plan a bank robbery.

Accepted Answer

/ɪnˈkrɪməneɪt, ɪnˈkrɪmɪneɪt/ v. accuse of a crime, implicate, charge  زمانیکه مجرمین با ترس از رفتن به زندان مواجه می شوند، گاه شواهدی را ارائه می کنند که دوستانشان را مجرم جلوه دهد.  چون کارآگاهان معتقد بودند قتلی صورت گرفته است برای یافتن اطلاعات دال بر اتهام خانه را بازرسی کردند.  بازرسان ، در رایانه ی متهم یک پیام الکترونیکی دال بر اتهام یافتند که طرح سرقت از بانک را ارائه می داد.

Front	incriminate
Pronunciation	/ɪnˈkrɪməneɪt, ɪnˈkrɪmɪneɪt/
Meaning	متهم کردن ، گناه بستن (به) ، گواه بودن (بر جرم یا خطا و غیره) ، مقصر کردن
Synonym	v. accuse of a crime, implicate, charge
Example1	When faced with the fear of being sent to jail, criminals will sometimes offer evidence that will incriminate their associates.
Example1-1	زمانیکه مجرمین با ترس از رفتن به زندان مواجه می شوند، گاه شواهدی را ارائه می کنند که دوستانشان را مجرم جلوه دهد.
Example2	Because the detectives believed a murder had been committed, they searched the house for incriminating information.
Example2-2	چون کارآگاهان معتقد بودند قتلی صورت گرفته است برای یافتن اطلاعات دال بر اتهام خانه را بازرسی کردند.
Example3	The investigators found an incriminating e-mail message on the suspect's computer, offering to plan a bank robbery.
Example3-3	بازرسان ، در رایانه ی متهم یک پیام الکترونیکی دال بر اتهام یافتند که طرح سرقت از بانک را ارائه می داد.

را می Incriminate متهم کردن از ارائه که