Question

indifference بی علاقگی ، بی تفاوتی ، بی اعتنایی ، ناچیزی Allen's indifference to his schoolwork worried his parents.  It was a matter of indifference to Bernie whether the story circulating about his engagement was true or not.  My father could not refrain from commenting on Linda's indifference toward her brother's tears.

Accepted Answer

/ɪnˈdɪfərəns/ n. apathy, unconcern, detachment, disinterest    بی توجهی «آلن» به تکالیف مدرسه، والدینش را نگران نمود.   برای «برنی» موضوع بیا همیتی بود، که آیا داستانی که درباره ی نامزدی اش پخش شده است حقیقت دارد یا نه.   پدرم نتوانست از اظهار نظر پیرامون بی اعتنایی «لیندا» نسبت به اشکهای برادرش اجتناب کند.

Front	indifference
Pronunciation	/ɪnˈdɪfərəns/
Meaning	بی علاقگی ، بی تفاوتی ، بی اعتنایی ، ناچیزی
Synonym	n. apathy, unconcern, detachment, disinterest
Example1	Allen's indifference to his schoolwork worried his parents.
Example1-1	بی توجهی «آلن» به تکالیف مدرسه، والدینش را نگران نمود.
Example2	It was a matter of indifference to Bernie whether the story circulating about his engagement was true or not.
Example2-2	برای «برنی» موضوع بیا همیتی بود، که آیا داستانی که درباره ی نامزدی اش پخش شده است حقیقت دارد یا نه.
Example3	My father could not refrain from commenting on Linda's indifference toward her brother's tears.
Example3-3	پدرم نتوانست از اظهار نظر پیرامون بی اعتنایی «لیندا» نسبت به اشکهای برادرش اجتناب کند.

بی Indifference اعتنایی به که ɪnˈdɪfərəns علاقگی تفاوتی