Question

indolent تنبل ، رخوت انگیز ، بی حال کننده The fact is, said the character in the novel, I don't like to exert myself; I have a naturally indolent disposition. The indolent Boy Scout would not take part in the difficult, hard task of gathering wood for the campfire. It was his indolent nature that allowed him to lie in the sun all day and avoid any kind of sport or game.

Accepted Answer

/ˈɪndələnt/ adj. slow, lazy, sluggish, inactive  شخصیت رمان می گفت «حقیقت این است که دوست ندارم به خودم زحمت بدهم. من ذاتآ سرشت سرشت تنبلی دارم ».  پسر تنبل پیشاهنگ در کار سخت و دشوار جمع آوری چوب برای آتش اردوگاه شرکت نکرد.  این ماهیت تنبلش بود که به او اجازه می داد که تمام روز را در برابر خورشید دراز بکشد و از هر گونه ورزش یا بازی پرهیز کند.

Front	indolent
Pronunciation	/ˈɪndələnt/
Meaning	تنبل ، رخوت انگیز ، بی حال کننده
Synonym	adj. slow, lazy, sluggish, inactive
Example1	The fact is, said the character in the novel, I don't like to exert myself; I have a naturally indolent disposition.
Example1-1	شخصیت رمان می گفت «حقیقت این است که دوست ندارم به خودم زحمت بدهم. من ذاتآ سرشت سرشت تنبلی دارم ».
Example2	The indolent Boy Scout would not take part in the difficult, hard task of gathering wood for the campfire.
Example2-2	پسر تنبل پیشاهنگ در کار سخت و دشوار جمع آوری چوب برای آتش اردوگاه شرکت نکرد.
Example3	It was his indolent nature that allowed him to lie in the sun all day and avoid any kind of sport or game.
Example3-3	این ماهیت تنبلش بود که به او اجازه می داد که تمام روز را در برابر خورشید دراز بکشد و از هر گونه ورزش یا بازی پرهیز کند.

Indolent که تنبل I می این به سرشت