Question

phlegmatic بلغمی مزاج ، بی حال ، سست ، بی عرضه ، بی تفاوت Ben's phlegmatic behavior irritated his wife no end. Because Darryl was generally phlegmatic, we were surprised by his lively response. Someone so phlegmatic could never succeed in our high-pressure business.

Accepted Answer

/fleɡˈmætɪk/ adj. slow, sluggish; passive, indifferent, apathetic  رفتار خونسردانه ی «بن» بی نهایت همسرش را آزار می داد.  چون «داریل» معمولا کند و بی حال بود از پاسخ شاداب او تعجب کردیم.  فردی به این اندازه کند هرگز نمی تواند در داد و ستد پرفشار ما موفق شود.

Front	phlegmatic
Pronunciation	/fleɡˈmætɪk/
Meaning	بلغمی مزاج ، بی حال ، سست ، بی عرضه ، بی تفاوت
Synonym	adj. slow, sluggish; passive, indifferent, apathetic
Example1	Ben's phlegmatic behavior irritated his wife no end.
Example1-1	رفتار خونسردانه ی «بن» بی نهایت همسرش را آزار می داد.
Example2	Because Darryl was generally phlegmatic, we were surprised by his lively response.
Example2-2	چون «داریل» معمولا کند و بی حال بود از پاسخ شاداب او تعجب کردیم.
Example3	Someone so phlegmatic could never succeed in our high-pressure business.
Example3-3	فردی به این اندازه کند هرگز نمی تواند در داد و ستد پرفشار ما موفق شود.

بی Phlegmatic حال کند و Fleɡˈmætɪk بلغمی مزاج