Question

uneventful عادی ، عاری از رویداد های مهم ، یکنواخت ، بی رویداد After the variety of bewildering experiences at the start of our trip, we were happy that the rest of the journey was uneventful. Our annual class outing proved quite uneventful.  The meeting seemed uneventful but expert observers realized that important decisions were being made.

Accepted Answer

/ˌʌnɪˈventfəl/  adj. not eventful, devoid of important occurrences    پس از انواع تجارب مبهوت کننده در آغاز سفرمان، خوشحال بودیم که بقیه ی سفر بدون واقعه بود.   گردش دسته جمعی سالانه ی کلاسمان کاملاً یکنواخت بود.   به نظر می رسید جلسه یکنواخت بود، اما ناظران خبره متوجه شدند که تصمیمات مهمی اتخاذ گردید.

Front	uneventful
Pronunciation	/ˌʌnɪˈventfəl/
Meaning	عادی ، عاری از رویداد های مهم ، یکنواخت ، بی رویداد
Synonym	adj. not eventful, devoid of important occurrences
Example1	After the variety of bewildering experiences at the start of our trip, we were happy that the rest of the journey was uneventful.
Example1-1	پس از انواع تجارب مبهوت کننده در آغاز سفرمان، خوشحال بودیم که بقیه ی سفر بدون واقعه بود.
Example2	Our annual class outing proved quite uneventful.
Example2-2	گردش دسته جمعی سالانه ی کلاسمان کاملاً یکنواخت بود.
Example3	The meeting seemed uneventful but expert observers realized that important decisions were being made.
Example3-3	به نظر می رسید جلسه یکنواخت بود، اما ناظران خبره متوجه شدند که تصمیمات مهمی اتخاذ گردید.

یکنواخت Uneventful از رویداد Important که ی بود