Question

valid معتبر ، ارزشمند ، درست ، صادق ، موثر The witness neglected to give valid answers to the judge's questions.  Rita had valid reasons for denouncing her father's way of life.  When Dave presented valid working papers, the foreman consented to hiring him immediately.

Accepted Answer

/ˈvæləd, ˈvælɪd/ adj. legitimate, legally acceptable, not expired; based; logical, well-founded    شاهد از دادن پاسخ های موثق به پرسش های قاضی غفلت کرد.   «ریتا» برای محکوم کردن سبک زندگی پدرش دلایل معتبری داشت.   بعد از اینکه «دیو» پروانه کار معتبری را ارائه کرد، رئیس به استخدام فوری او رضایت داد.

Front	valid
Pronunciation	/ˈvæləd, ˈvælɪd/
Meaning	معتبر ، ارزشمند ، درست ، صادق ، موثر
Synonym	adj. legitimate, legally acceptable, not expired; based; logical, well-founded
Example1	The witness neglected to give valid answers to the judge's questions.
Example1-1	شاهد از دادن پاسخ های موثق به پرسش های قاضی غفلت کرد.
Example2	Rita had valid reasons for denouncing her father's way of life.
Example2-2	«ریتا» برای محکوم کردن سبک زندگی پدرش دلایل معتبری داشت.
Example3	When Dave presented valid working papers, the foreman consented to hiring him immediately.
Example3-3	بعد از اینکه «دیو» پروانه کار معتبری را ارائه کرد، رئیس به استخدام فوری او رضایت داد.

Valid از های به معتبری ˈvæləd ˈvælɪd معتبر