Question

vindicate رفع اتهام کردن ، تبرئه کردن ، محق دانستن ، توجیه کردن ، بجا وانمود کردن ، دفاع کردن ، ادعا کردن ، خواستار شدن The lawyer asked the jury to vindicate his client. Javier presented his case so skillfully that his actions were vindicated. "Now I feel vindicated, the freed man declared.

Accepted Answer

/ˈvɪndəkeɪt, ˈvɪndɪkeɪt/ v. justify; acquit, exonerate, absolve  وکیل از هیئت منصفه خواست که موکلش را تبرئه کند.  «جاویر» پرونده اش را به قدری محرمانه ارائه کرد که اعمالش تبرئه شد.  مرد آزاد اعلام کرد "الان احساس می کنم که تبرئه شده ام".

Front	vindicate
Pronunciation	/ˈvɪndəkeɪt, ˈvɪndɪkeɪt/
Meaning	رفع اتهام کردن ، تبرئه کردن ، محق دانستن ، توجیه کردن ، بجا وانمود کردن ، دفاع کردن ، ادعا کردن ، خواستار شدن
Synonym	v. justify; acquit, exonerate, absolve
Example1	The lawyer asked the jury to vindicate his client.
Example1-1	وکیل از هیئت منصفه خواست که موکلش را تبرئه کند.
Example2	Javier presented his case so skillfully that his actions were vindicated.
Example2-2	«جاویر» پرونده اش را به قدری محرمانه ارائه کرد که اعمالش تبرئه شد.
Example3	"Now I feel vindicated, the freed man declared.
Example3-3	مرد آزاد اعلام کرد "الان احساس می کنم که تبرئه شده ام".

کردن تبرئه که Vindicate را کرد ˈvɪndəkeɪt ˈvɪndɪkeɪt