Question

vision بینایی ، بصیرت ، بینش ، تصور ، تصور کردن ، (بویژه زن) زیبا With the aid of the binoculars, my vision improved enough to see the entire vicinity  Ted Williams had perfect vision, and that helped to make him a great baseball player.  The glasses that Irma bought corrected her near-sighted vision.

Accepted Answer

/ˈvɪʒən/  n. act or power of seeing with the eye, sight; insight, foresight; divination, foreknowledge; imagination; apparition, figment of the imagination v. envision; imagine, image; see    با کمک دوربین صحرایی، بینایی ام برای دیدن تمام مناطق اطراف به قدر کافی بهبود یافت.   «تد ویلیامز» بینایی بسیار خوبی داشت و این امر به او کمک کرد تا در بیس بال بازیکن خوبی شود.   عینکی را که «ایرما» خرید، نزدیک بینی او را اصلاح کرد.

Front	vision
Pronunciation	/ˈvɪʒən/
Meaning	بینایی ، بصیرت ، بینش ، تصور ، تصور کردن ، (بویژه زن) زیبا
Synonym	n. act or power of seeing with the eye, sight; insight, foresight; divination, foreknowledge; imagination; apparition, figment of the imagination v. envision; imagine, image; see
Example1	With the aid of the binoculars, my vision improved enough to see the entire vicinity
Example1-1	با کمک دوربین صحرایی، بینایی ام برای دیدن تمام مناطق اطراف به قدر کافی بهبود یافت.
Example2	Ted Williams had perfect vision, and that helped to make him a great baseball player.
Example2-2	«تد ویلیامز» بینایی بسیار خوبی داشت و این امر به او کمک کرد تا در بیس بال بازیکن خوبی شود.
Example3	The glasses that Irma bought corrected her near-sighted vision.
Example3-3	عینکی را که «ایرما» خرید، نزدیک بینی او را اصلاح کرد.

بینایی Vision تصور کمک به خوبی او را