Question

wad (پنبه یا کاغذ و غیره) گلوله ؛ مچاله ؛ دسته ، (عامیانه) مقدار زیاد ، (عامیانه) دارایی ، پول زیاد ، مچاله کردن ، گلوله کردن ، (با پنبه یا کهنه و غیره) کیپ کردن To decrease the effects of the pressure, the diver put wads of cotton in his ears.  The officer challenged George to explain the wad of fifty dollars which he had in his pocket.  Because the automatic firing mechanism was defective, the hunter had to wad the powder into the gun by hand.

Accepted Answer

/wɒd $ wɑːd/ v. plug with cotton wool; line or pad with wadding; hold in place with padding; form into a wad n. small mass, small ball; padding material; (Slang) large amount (as of money, friends, etc.)    غواص برای کاهش اثرات فشار، توده های کوچکی از پنبه را در گوش هایش قرار داد.   افسر پلیس «جورج» را به چالش کشید تا در مورد بسته ی ۵٠ دلاری که در جیبش داشت، توضیح دهد.   چون قسمت آتش زای تفنگ معیوب بود، شکارچی مجبور شد که باروت را با دستش در داخل تفنگ بفشارد.

Front	wad
Pronunciation	/wɒd $ wɑːd/
Meaning	(پنبه یا کاغذ و غیره) گلوله ؛ مچاله ؛ دسته ، (عامیانه) مقدار زیاد ، (عامیانه) دارایی ، پول زیاد ، مچاله کردن ، گلوله کردن ، (با پنبه یا کهنه و غیره) کیپ کردن
Synonym	v. plug with cotton wool; line or pad with wadding; hold in place with padding; form into a wad n. small mass, small ball; padding material; (Slang) large amount (as of money, friends, etc.)
Example1	To decrease the effects of the pressure, the diver put wads of cotton in his ears.
Example1-1	غواص برای کاهش اثرات فشار، توده های کوچکی از پنبه را در گوش هایش قرار داد.
Example2	The officer challenged George to explain the wad of fifty dollars which he had in his pocket.
Example2-2	افسر پلیس «جورج» را به چالش کشید تا در مورد بسته ی ۵٠ دلاری که در جیبش داشت، توضیح دهد.
Example3	Because the automatic firing mechanism was defective, the hunter had to wad the powder into the gun by hand.
Example3-3	چون قسمت آتش زای تفنگ معیوب بود، شکارچی مجبور شد که باروت را با دستش در داخل تفنگ بفشارد.

در Wad کردن را یا و غیره گلوله