Question

mount v. climb up, ascend; raise; ride; get up on; establish; frame n. animal which can be ridden; vehicle which can be mounted; pedestal; riding; ascending, act of mounting; placing; frame; mountain, hill (used only as a title in the name of a mountain, i.e. Mount Hermon)  روحش‌ به‌ آسمان‌ صعود كرد.‏ سوار دوچرخه‌اش‌ شد و از سرازيرى پايين‌ رفت‌.‏ بيكارى به‌ طور قابل‌ ملاحظه‌اى زياد شده‌ است‌.‏ آنها دست‌ به‌ چند حمله‌ى شبانه‌ زدند.‏

Accepted Answer

(پیش از نام می آید) کوه ، (معمولا با up) بالا رفتن ، صعود کردن ، سوار شدن ، افزوده شدن ، اسب دادن به ، تدارک دیدن ، (هر چیزی که سوارآن بشوند) اسب ؛ دوچرخه ، (حیوان نر - برای جفتگیری) سوار حیوان ماده شدن ، سکو his soul mounted to heaven he mounted his bicycle and rode down the hill unemployment has mounted considerably they mounted a few night attacks

Front	mount
Meaning	(پیش از نام می آید) کوه ، (معمولا با up) بالا رفتن ، صعود کردن ، سوار شدن ، افزوده شدن ، اسب دادن به ، تدارک دیدن ، (هر چیزی که سوارآن بشوند) اسب ؛ دوچرخه ، (حیوان نر - برای جفتگیری) سوار حیوان ماده شدن ، سکو
Synonym	v. climb up, ascend; raise; ride; get up on; establish; frame n. animal which can be ridden; vehicle which can be mounted; pedestal; riding; ascending, act of mounting; placing; frame; mountain, hill (used only as a title in the name of a mountain, i.e. Mount Hermon)
Example1	his soul mounted to heaven
Example1-1	روحش‌ به‌ آسمان‌ صعود كرد.‏
Example2	he mounted his bicycle and rode down the hill
Example2-2	سوار دوچرخه‌اش‌ شد و از سرازيرى پايين‌ رفت‌.‏
Example3	unemployment has mounted considerably
Example3-3	بيكارى به‌ طور قابل‌ ملاحظه‌اى زياد شده‌ است‌.‏
Example4	they mounted a few night attacks
Example4-4	آنها دست‌ به‌ چند حمله‌ى شبانه‌ زدند.‏

Mounted سوار شدن به‌ Mount از صعود اسب