Question

budget بودجه ، اعتبار ، هزینه ، بودجه بندی کردن ، تنظیم کردن We had to decrease the budget this year because our club is broke.  The prominent executive presented her budget to the Board of Directors.  When my mother draws up her budget for the week, she sets aside a goodly sum for nourishing food.

Accepted Answer

/ˈbʌdʒət, ˈbʌdʒɪt/ n. financial plan v. prepare a financial plan; make financial arrangements adj. of or relating to a financial plan; inexpensive   ما مجبور بودیم بودجه را کاهش دهیم زیرا امسال باشگاه ما کم پول است.   مدیر عامل سرشناس، بودجه را به هیئت مدیره ارائه داد.   وقتی که مادرم بودجه یک هفته را ترسیم می کند، مبلغ قابل توجهی را برای غذاهای مغذی کنار می گذارد.

Front	budget
Pronunciation	/ˈbʌdʒət, ˈbʌdʒɪt/
Meaning	بودجه ، اعتبار ، هزینه ، بودجه بندی کردن ، تنظیم کردن
Synonym	n. financial plan v. prepare a financial plan; make financial arrangements adj. of or relating to a financial plan; inexpensive
Example1	We had to decrease the budget this year because our club is broke.
Example1-1	ما مجبور بودیم بودجه را کاهش دهیم زیرا امسال باشگاه ما کم پول است.
Example2	The prominent executive presented her budget to the Board of Directors.
Example2-2	مدیر عامل سرشناس، بودجه را به هیئت مدیره ارائه داد.
Example3	When my mother draws up her budget for the week, she sets aside a goodly sum for nourishing food.
Example3-3	وقتی که مادرم بودجه یک هفته را ترسیم می کند، مبلغ قابل توجهی را برای غذاهای مغذی کنار می گذارد.

بودجه Budget را Financial کردن Plan ما می