Question

nimble زیرک ، تیزهوش ، فرز ، چابک Although Dusty was a miniature poodle, he was nimble enough to fight bigger dogs.  The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief.  At his press conference, the commissioner was quite nimble in avoiding the difficult questions.

Accepted Answer

/ˈnɪmbəl/ adj. agile; graceful; sharp, keen; perceptive    اگرچه «داستی» سگ کوچکی بود ولی به قدر کافی زرنگ بود تا با سگ های بزرگتر بجنگد.   افسر پلیس چابک و زرنگ از روی حصار پرید تا دزد اتومبیل را تعقیب کند.   کمیسر عالی در کنفرانس مطبوعاتی به قدر کافی زرنگ بود تا از پاسخ به سوالات مشکل، طفره رود.

Front	nimble
Pronunciation	/ˈnɪmbəl/
Meaning	زیرک ، تیزهوش ، فرز ، چابک
Synonym	adj. agile; graceful; sharp, keen; perceptive
Example1	Although Dusty was a miniature poodle, he was nimble enough to fight bigger dogs.
Example1-1	اگرچه «داستی» سگ کوچکی بود ولی به قدر کافی زرنگ بود تا با سگ های بزرگتر بجنگد.
Example2	The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief.
Example2-2	افسر پلیس چابک و زرنگ از روی حصار پرید تا دزد اتومبیل را تعقیب کند.
Example3	At his press conference, the commissioner was quite nimble in avoiding the difficult questions.
Example3-3	کمیسر عالی در کنفرانس مطبوعاتی به قدر کافی زرنگ بود تا از پاسخ به سوالات مشکل، طفره رود.

Nimble بود به زرنگ تا چابک سگ قدر