Question

daze (با ضربه یا خبر بد و غیره) منگ کردن ؛ گیج کردن ، گیجی ، منگی The severity of the blow dazed the fighter and led to his defeat.  When he ventured out of the house at night, the child was dazed by the noise and the lights.  Dazed by the flashlight, Maria blundered down the steps.

Accepted Answer

/deɪz/ v. dumbfound, confuse, bewilder; stun, shock n. stupor, trance, bewilderment, confusion    شدت ضربه حریف را گیج کرد و منجر به شکست او شد.   وقتی که بچه جرات کرد که شب از خانه بیرون رود از سر و صدا و چراغ ها گیج شده بود.   «ماریا» که از نور چراغ قوه گیج شده بود، تلوتلو خوران از پله پایین آمد.

Front	daze
Pronunciation	/deɪz/
Meaning	(با ضربه یا خبر بد و غیره) منگ کردن ؛ گیج کردن ، گیجی ، منگی
Synonym	v. dumbfound, confuse, bewilder; stun, shock n. stupor, trance, bewilderment, confusion
Example1	The severity of the blow dazed the fighter and led to his defeat.
Example1-1	شدت ضربه حریف را گیج کرد و منجر به شکست او شد.
Example2	When he ventured out of the house at night, the child was dazed by the noise and the lights.
Example2-2	وقتی که بچه جرات کرد که شب از خانه بیرون رود از سر و صدا و چراغ ها گیج شده بود.
Example3	Dazed by the flashlight, Maria blundered down the steps.
Example3-3	«ماریا» که از نور چراغ قوه گیج شده بود، تلوتلو خوران از پله پایین آمد.

و گیج از Dazed که ضربه کردن کرد