Question

thrust چپاندن ، ـــ کشیدن ، ـــ زدن ، با نیرو هل دادن ، پس راندن ، فرو کردن ، ضربت ، رانش ، گسترده کردن یا شدن ، پرتاب کردن ، انداختن Once the jet engine was ignited, it thrust the rocket from the ground.  He had adequate strength to thrust himself through the locked door.  Eva was in a terrible rage when she thrust herself into the room.

Accepted Answer

/θrʌst/ v. drive by applying pressure, push, shove n. push, boost, hit; thrust force, propelling force (as of an airplane)    وقتی که موتور جت روشن شد، موشک را از روی زمین پرتاب کرد.   او قدرت کافی داشت که بتواند از در قفل شده وارد شود.   وقتی « ایوا » خودش را به درون اطاق انداخت به شدت عصبانی بود.

Front	thrust
Pronunciation	/θrʌst/
Meaning	چپاندن ، ـــ کشیدن ، ـــ زدن ، با نیرو هل دادن ، پس راندن ، فرو کردن ، ضربت ، رانش ، گسترده کردن یا شدن ، پرتاب کردن ، انداختن
Synonym	v. drive by applying pressure, push, shove n. push, boost, hit; thrust force, propelling force (as of an airplane)
Example1	Once the jet engine was ignited, it thrust the rocket from the ground.
Example1-1	وقتی که موتور جت روشن شد، موشک را از روی زمین پرتاب کرد.
Example2	He had adequate strength to thrust himself through the locked door.
Example2-2	او قدرت کافی داشت که بتواند از در قفل شده وارد شود.
Example3	Eva was in a terrible rage when she thrust herself into the room.
Example3-3	وقتی « ایوا » خودش را به درون اطاق انداخت به شدت عصبانی بود.

Thrust کردن ـــ پرتاب وقتی که را از