Question

calculate محاسبه کردن ، برآورد کردن ، منظور داشتن ، متکی بودن بر ، اطمینان کردن به The cook had to calculate the number of diners to see whether he could decrease his order for meat.  In order to see how expensive the car was, the buyer calculated the tax and other charges.  I used an abacus to calculate my average.

Accepted Answer

/ˈkælkjəleɪt, ˈkælkjʊleɪt/ v. estimate; compute (add, subtract, etc.); depend upon    آشپز مجبور بود تعداد افراد میهمان به شام را محاسبه کند که ببیند آیا می تواند سفارش برای گوشت را کاهش دهد.   خریدار، مقدار مالیات و دیگر هزینه ها را محاسبه کرد تا ببیند قیمت ماشین چقدر است.   از یک چرتکه برای محاسبه معدلم استفاده کردم.

Front	calculate
Pronunciation	/ˈkælkjəleɪt, ˈkælkjʊleɪt/
Meaning	محاسبه کردن ، برآورد کردن ، منظور داشتن ، متکی بودن بر ، اطمینان کردن به
Synonym	v. estimate; compute (add, subtract, etc.); depend upon
Example1	The cook had to calculate the number of diners to see whether he could decrease his order for meat.
Example1-1	آشپز مجبور بود تعداد افراد میهمان به شام را محاسبه کند که ببیند آیا می تواند سفارش برای گوشت را کاهش دهد.
Example2	In order to see how expensive the car was, the buyer calculated the tax and other charges.
Example2-2	خریدار، مقدار مالیات و دیگر هزینه ها را محاسبه کرد تا ببیند قیمت ماشین چقدر است.
Example3	I used an abacus to calculate my average.
Example3-3	از یک چرتکه برای محاسبه معدلم استفاده کردم.

محاسبه Calculate کردن را به Order ببیند برای