Question

detect کشف کرن ، پی بردن ، شناسایی کردن Sam Spade detected that the important papers had vanished. From her voice it was easy to detect that Ellen was frightened. We detected from the messy room that a large group of people had assembled there.

Accepted Answer

/dɪˈtekt/ v. discern, discover   « سام اسپید» پی برد که برگه های مهم ناپدید شده اند.   از صدای « الن» به آسانی می شد پی برد که ترسیده است.   از اتاق بهم ریخته پی بردیم که گروه بزرگی از مردم در آنجا گردهم آمده اند.

Front	detect
Pronunciation	/dɪˈtekt/
Meaning	کشف کرن ، پی بردن ، شناسایی کردن
Synonym	v. discern, discover
Example1	Sam Spade detected that the important papers had vanished.
Example1-1	« سام اسپید» پی برد که برگه های مهم ناپدید شده اند.
Example2	From her voice it was easy to detect that Ellen was frightened.
Example2-2	از صدای « الن» به آسانی می شد پی برد که ترسیده است.
Example3	We detected from the messy room that a large group of people had assembled there.
Example3-3	از اتاق بهم ریخته پی بردیم که گروه بزرگی از مردم در آنجا گردهم آمده اند.

پی که از Detect Detected برد اند Dɪˈtekt