Question

quandary تحیر ، گیجی ، تردید ، دودلی ، بلاتکلیفی When he had to choose a new car, my father was in a quandary. Eloise admitted to being in a quandary over a new hairstyle. Vince was in a quandary when his neighbor asked to borrow his guitar.

Accepted Answer

/ˈkwɒndəri $ ˈkwɑːn-/  n. state of uncertainty, perplexity, state of confusion  پدرم زمانی که مجبور بود اتومبیل جدیدی را بخرد، در تردید بود.  «الویز» اعتراف کرد به اینکه بر سر سبک مویی جدید در بلاتکلیفی است.  «ونیس» زمانی که همسایه اش خواست گیتارش را قرض بگیرد، مردد بود.

Front	quandary
Pronunciation	/ˈkwɒndəri $ ˈkwɑːn-/
Meaning	تحیر ، گیجی ، تردید ، دودلی ، بلاتکلیفی
Synonym	n. state of uncertainty, perplexity, state of confusion
Example1	When he had to choose a new car, my father was in a quandary.
Example1-1	پدرم زمانی که مجبور بود اتومبیل جدیدی را بخرد، در تردید بود.
Example2	Eloise admitted to being in a quandary over a new hairstyle.
Example2-2	«الویز» اعتراف کرد به اینکه بر سر سبک مویی جدید در بلاتکلیفی است.
Example3	Vince was in a quandary when his neighbor asked to borrow his guitar.
Example3-3	«ونیس» زمانی که همسایه اش خواست گیتارش را قرض بگیرد، مردد بود.

Quandary تردید بلاتکلیفی State زمانی که را در